صادق اسفیدان

بسم الله الرحمن الرحیم سایت شخصی صادق قربانی اسفیدان

صادق اسفیدان

بسم الله الرحمن الرحیم سایت شخصی صادق قربانی اسفیدان

چرا یکدیگر را تحمل نمی کنیم ؟

واژه تعارض به معنای کشاکش و اختلاف داشتن ، در ادبیات روانشناسی ، رایج است و اشاره به موقعیتی دارد که در آن رویدادها ، انگیزه ها ، مقاصد ، رفتارها و سلیقه ها مغایر یا مخالف یکدیگر هستند . بنابراین افراد نه تنها ممکن است در برخی جهات در کشاکش با دیگران باشند که امکان دارد با خود نیز در تعارض باشند ، نظیر موردی که از تعارض وجدانی یا تعارض در تصمیم گیری سخن می گوییم . زمانی که اهدافی را که به لحاظ اهمیت یکسان هستند دنبال می کنیم ؛ اگر تلفیق آنها با یکدیگر ممکن نباشد ، دچار تعارض خواهیم شد ، و هنگامی که در مورد امری ، نظیر دیگران را مغایر نظر خود می بینیم ، اظهار نظر می کنیم ، یعنی خود را ارزشمند می دانیم ، فکر و سلیقه خود را در نظر می گیریم ، در غیر این صورت از هر اظهار نظری می پرهیزیم . یکی از ویژگیهای عمومی افراد دارای اعتماد به نفس راحتی در ابراز احساسات است . برخی افراد از ابراز احساسات خود واهمه دارند ، چون می ترسند واکنش دیگران نسبت به احساسهای آنها منفی باشد یا احساسشان با احساس دیگران جور در نیاید . چنین افرادی از بروز تعارض و اینکه مبادا با این کشمکش ، مخالفت دیگران را بر انگیزند ، نگرانند . از این رو همنوایی با دیگران را از نظر دور نگاه نمی دارند .

     

     

در واقع همنوایی کردن conformity با گروه یکی از جنبه هایی جالب رفتار اجتماعی است . پدیده همنوایی صرفا به امر گرایش فردی برای رهنمون شدن بسنده نمی کند بلکه به فشار اجتماعی از طرف گروه برای همنوا کردن فرد نیز می پردازد . در طول تاریخ و بین جوامع مختلف ، بسیارند افرادی که وقتی عقاید و رفتار خاص خودشان را برای نخستین بار بروز دادند ، مورد مخالفت قرار گرفتند ، نکوهش شدند ؛ یا دیگران آنها را مسخره کردند ، به نظر می رسد جامعه ها و گروه ها هموار سعی در همنوا و همرنگ کردن افراد با خود دارند . ظاهرا این جوامع و گروه ها به افراد

ناهمنوا چندان روی خوشی نشان نمی دهند و به صورتهای گوناگون چون طرد و منزوی کردن ، نپذییرفتن آنها و تایید نکردن اجتماعی و حتی تنبیه مستقیم با افراد ناهمنوا روبرو می شوند .

نتایج بررسی ها نشان می دهند احساس تعارض عموما ناخوشایند است . از این رو به طور کلی افراد خواهان یکپارچگی و هماهنگی بوده و از تعارض گریزانند . از طرف دیگر شواهدی در دست است ، حاکی از اینکه بروز تعارض و در رووابط ما بین زوجین ، امری طبیعیی است . بنابر نظر روانشناسان ، زندگی توأم با سلامت روانی و اعتماد به نفس ایجاب می کند این مخالفت ها و کشاکش ها ، امری عادی تلقی شوند به عبارت دیگر کنار رفتن از سر راه مشکلات و کشمکش ها قابلیت ما را در برخورد با تعارض هاکاهش داده و ما را به لحاظ روحی و جسمی تضعیف می کند

الف : پذیرفتن تعارض ها عین اعتماد به نفس است

جامعه مجموعه ای از آدمهایی با نگرشها ، ذهنیتها ، ارزشها و عقاید و سلیقه های متفاوت است . کسی که بخواهد همه از او راضی باشند ، باید در آن واحد ارزشها ، باورها و سلیقه های مختلفی را بپذییرد . فردی با شخصیت مثبت و اعتماد به نفس چنانچه بخواهد در سلامت روانی و روحی زندگی کند ، به ارزشهای فکری خویش بها می دهد و برای خوشایند دیگران زندگی نمی کند . به عبارت دیگر می توان بر طبق ارزش و سلیقه های خود زیست و در عین حال دیگران را هم با ارزشهایشان پذیرفت. ضمن آنکه باید توجه داشت حتی فلاسفه یا رجال سیاسی حکیم نسبت به مخالفین خود ، موافقین بسیار کمتری داشته اند .

دیدگاه ما در برابر تعارض و قضاوت ما در این باره غالبا به نحوه ارزیابی ما بستگی دارد .. اینکه ارزیابی های منفی و مثبت ما از کشمکشها و تعارض ها معلول چه عواملی هستند ، تاکنون به پاسخهای گوناگونی منجر شده است . مثلا افرادی که به تایید اجتماعی نیاز دارند ، از بروز تعارض گریزانند . در حالی که افراد با احساس استقلال بیشتر ، نسبت به بروز تعارض کمتر نگرانند و وجود کشمکشها را امری عادی تلقی می کنند . نتایج برخی پژوهشها نشان می دهند در برخی

اجتماعات یا در برخی اقشار اجتماعی میزان همنوایی بیشتر است ، در حالی که دانشجویان استقلال رای بیشتری نشان می دهند و جهت گیری جمعی و انکار فردیت را تجویز نمی کنند.

ب : ترس از تعارض ها

به همان منوال که پذیرفتن کشمکشها باعث رشد روانی و شخصی افراد می شود ، ترس از بروز تعارض ها با خطراتی همراه خواهد بود . غالب انسانها به واسطه اضطراب که حاصل تعارض است ، از آن اجتناب می ورزند . مثلا زن و شوهر در صورت بروز تعارض دچار بیم می شوند که نکند احساسهای آنها از یکدیگر متفاوت باشد و یا اینکه مبادا به همبستگی روحی ما بین آن دو خللی وارد شود . از این رو چنانچه نیازها و خواسته های متفاوت به عنوان تهدید زناشویی و به مثابه کمبود همبستگی روحی قلمداد یا تجزبه شود ، آنگاه خواسته ها و سلایق شخصی امکان بروز نخواهند یافت و یا اینکه زوجین ، احساسهای خود را انکار می کنند . در چنین حالتی افراد از حقوق اولیه روحی خود که باید نظرات و سلیقه های خود را داشته باشند و آنها را نیز بیان کنند ، صرف نظر می کنند . این امر یعنی انکار نیازها و خواسته ها چه برای زوجین و چه در اجتماعات چند نفری ، غالبا با پیامدهای خوبی همراه نخواهد بود .

ترس از تعارض در روابط زوجین ، در خانواده یا در محیط بدین خاطر شکل می گیرد که فرد تصور می کند چنانچه ناخشنودی خود را ابراز کند ، کسی او را دوست نخواهد داشت ، مورد احترام قرار نمی گیرد و به رسمیت شناخته نخواهد شد و در نتیجه هماهنگی با دیگران را از دست خواهد داد . این امر به نوعی از روابط منجر می شود که در آن افراد از هم فاصله می گیرند . رفتار مبتنی بر صادقانه عمل نکردن و ظاهر سازی رایج خواهد شد. چنانچه ما دائما بخواهیم مواظب باشیم به هماهنگی ما خدشه وارد نیاید ، مجبور خواهیم شد خود را دائما کنترل کنیم ـ ما مجبور هستییم مواظب باشیم کسی از دست ما دچار ناراحتی و عصبانیت نشده و یا اینکه متوجه

عصبانیت و دلخوری ما نشود ـ آنگاه می کوشیم نقش بازی کنیم و رفتار ما با فاصله گیری توأم خواهد شد . رفتار ما همراه با وانمود کردن و توأم با نداشتن صراحت خواهد بود . عواقب این رفتار تصنعی

دامنگیر خود ما نیز می شود و در دراز مدت دچار اختلالات روانشناختی و روان تنی خواهیم شد . خطر دیگر ترس از تعارضها ، ایجاد سوء تفاهمات است . چنانچه ما در مورد احساسات خود سخن نگوییم و نظر خود را ابراز نکنیم ، طرف مقابل به حدس و گمان روی می آورد . در روابط انسانی حدس و گمان با بی اعتمادی همراه خواهد شد . بی اعتمادی و سوء ظن به نوبه خود برداشت انسان را تحریف می کند . زیان دیگر ترس از تعارضها خودرا در این نشان می دهد که ارتباط دو پهلو و ابهام آمیز می شود . چنانچه ما جرات دخالت سلیقه ها و علائق خود ررا در روابط با دیگران نداشته باشیم ، یعنی قادر نباشیم احساس دلخوری و عصبانیت خواسته ها و نیازهای خود را به صراحت بیان کنیم ، آنگاه این امر در علائم غیر کلامی و رفتار ما ظاهر می شوند . زبان ما چیزی را می گوید که بر خلاف رفتار ما است و این می تواند عواقب وخیمی به دنبال داشته باشد . در چنین رابطه ای زن و شوهر یکدیگر را متقابلا آنچنان محدود کرده اند که فقط بخشی از شخصیت خود را محقق می سازند ، آن هم بخشی از معرف خواسته ها ، نیازها و علائقق مشترک آنها است .

یکی از علل انکار هر گونه تعارض ممکن است در این باشد که انسان از تعارض می گریزد و خواستار هماهنگی پایدار است . در چنین شرایطی این خطر وجود دارد که تفاوت های موجود ما بین زن و شوهر و یا دو فردی که با یکدیگر در تعامل اجتماعی هستند ، نادیده انگاشته شود . در چنین حالتی آنها می کوشند ، با توسل به انطباق دادن خود ، تفاوتها را بی اهمیت تلقی کنند . چنینن انسانهایی که زندگی را بدون اختلافها و به دور از هر گونه تعارض می خواهند ، به مثابه نیمه انسانی با هم زندگی می کننند در نتیجه چنین اشخاصی در اشتیاق تسکین ناپذیر ارضاء آن دسته از نیازهایی هستند که به خاطر ترس و ملاحظه سرکوب و یا از چشم دیگران نهان کرده اند .

ج : چگونگی پرداختن به تعارض ها

معمولا افراد برخوردار از عزت نفس روی تعارض ها سرپوش نمی گذارند ولی وقتی در ادارات یا اجتماعات چند نفری روی همنوایی و یکپارچگی تاکید زیادی می شود ، برخی ترجیح می دهند ،

مطلبی نگویند هنگامی که اظهار نظر در فضای نقد ناپذیر گران تمام می شود و پر هزینه است ، اشخاص ، نظری ابراز نمی کنند . در صورت قرار گرفتن در چنین جوی چنانچه کسی نظر افراد را جویا شود اشخاص گریزان از تعارض پشت عبارات : “ هر چه شما بگویید ” . “ هر چه شما صلاح بداهنید ” . “ میل میل شماست ” . “ هر چه شما بخواهید ” پنهان می شوند تا با موفقیت از بروز هر نوع تعارض احتمالی ممانعت به عمل آورند . این اظهارات خودشکنانه است به این مفهوم که “ نظر من که مهم نیست ” چرا از من می پرسی ، من شایستگی آن را ندارم که نظر بدهم .”

در واقع پرداختن و حل و فصل تعارض ها ما را در جهت رشد و تکامل بیشتری قرار می دهد .. ما از نظر روحی با ثبات تر شده و خود اطمینانی بیشتری به دست میی آوریم و از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار خواهیم شد . از شرایط ضروری پرداختن به تعارض این است که موارد آن به صورت واضح بیان می شود . چنانچه عصبانیت و رنجش در ما ایجاد شود ، باید طرف مقابل را از عصبانیت خود مطلع سازیم . البته ابراز این احساس نباید طوری باشد که به دیگران لطمه بزند یا موجب آزار آنها شود . تاکتیک سکوت در برابر تعارض ، مثلا در زندگی زناشویی غالبا منفعلانه است و چه بسا که اثرات زیانباری در پی دارد . باید طرف مقابل را از احساس خشم و دلخوری خود ـ حتی الامکان در عبارات مبتنی بر “ من ” ـ مطلع سازیم. در عین حال که بر افروختگی و اسیر خشم شدن با عزت نفس همخوانی ندارد . در بروز احساسات می توان میانه رو بود . بنابراین چه در مناسبات بین دوستان و چه در اجتماع چند نفری ، نباید به واسطه ترس از تعارض ،میدان را خالی کنیم یا چشمان خود را ببندیم ، بلکه در برابر تعارض بگونه ای بجا و مناسب موضع گیری می کنیم با علم بر اینکه کنار کشیدن ، چشم بستن بر تعارض و اظهار نظر نکردن و نظیر کبکی سر فرو بردن در برف اموری مخرب هستند و باعث بزرگتر شدن مشکل می شوند و به تدریج قابلیت ما را در برابر تعارض کمتر می کنند و ما را به لحاظ روحی و جسمی درمانده می سازند .

ابزار سنجش پدیده های روانشناختی  

مطالعه پدیده های روانی به صورت کمی و قابل اندازه گیری نه تنها نقطه عطفی در تحول روانشناسی به شمار می آید ، که در زمان خود زمینه علمی شدن آن را فراهم می آورد . تقریبا یک قرن تحقیقات روانشناسی علمی و فیزیولوژی باعث پدید آمدن ابزارهایی شده است که با دقت و صحت بالایی به سنجش پدیده های روانی می پردازند . امروزه روان سنجی و روان آزمایی به عنوان فنونی برای ساختن ابزارهای سنجش پدیده های روانی و اندازه گیری توانایی های ذهنی ، حساسیتها و ویژگی های روانشناختی به پیشرفتهای چشمگیری دست یافته استت .

انسانها از نظر استعداد ، شخصیت و رفتار متفاوت هستند . با استفاده از ابزارهای سنجش نه تنها می توان توانایی های عمومی و اختلالات خلقی را آزموده که می توان در سطح گسترده و دقت بالایی ، حافظه ، زبان ، ادراک ، توانایی های دیداری و شنیداری ، جنبه های گوناگون شخصیت و امکان وجود ضربه های روحی را نیز مورد سنجش قرار داد.

مطابق با نظریه های رایج ، سنجش و ارزشیابی به مثابه دو بعد پژوهشی در پیوند با یکدیگر مورد استفاده قرار می گیرند ، جنبه های معینی از خصایص مانند استعدادها ، تواناییها و حساسیت ها بر اساس مقادیر کمی و عددی برآورده می شود و در بعد دیگر آن سعی می شود با استفاده از داده های به دست آمده ، تصویری جامع و توصیف کننده از ویژگی های آدمی به دست آید . بدیهی است وجود ابزارهای سنجش هیچ گاه نقش سایر روشهای پژوهشی را کاهش نخواهد داد . بویژه آنکه استفاده از نظریه های مناسب چه در تشخیص و چه در درمان ، امری اجتناب ناپذیر است . آشنایی با اینگونه ابزارهای سنجش از طرفی باعث گسترش افق دید انسان در مورد به کارگیری فن آوریهای جدید در پژوهشهای روانشناختی می شود و از طرف دیگر نوید دهنده آن است که چنانچه ابزارهای سنجش با دقت ، همراه با نظریه های راهبردی و رعایت برخی جنبه های دیگر به کار گرفته شود ، علاوه بر سرعت در امر سنجش ، در کنارر صحت و دقت از نتایج چشمگیری برخوردار خواهد شد .

در یک کلام ، در پژوهشها ی روانشناختی نیز نظیر بررسی و مطالعه در مورد سایر پدیده ها برخورداری از یک نظریه راهگشا اهمیت بسزایی دارد . هر قدر اطلاعات علمی و نظری نارساتر باشد ، استفاده از نتایج روانسنجی ها ممکن است با سطحی نگری توأم بوده و در نتیجه پر مسأله تر باشد ، در حالی که با رعایت موازین علمی می توان از نتایج آزمونها به عنوان ابزارهای معتبری برای سنجش توانایی ها و خصایص افراد استفاده کرد .

روشهای آماری و اندازه گیری های روانی از سالهای پنچاه قرن بیستم رواج بیشتری یافته است ، به گونه ایی که امروزه آزمونها و دیگر ابزارهایی سنجش خصایص روانی در مدارس ، مراکز بهداشت روانی ، موسسات صنعتی ، سازمانهای کشوری و نظامی و دیگر نهادهای اجتماعی برای هدفهای راهنمایی تحصیلی و شغلی ، تشخیص های بالینی و ارزشیابی به میزان گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد .

ایران نیز هماهنگ با پیشرفتهای علمی در روانشناسی و روان سنجی در کشورهای جهان ، توجه قابل ملاحظه ای به این رشته از دانش بشری دارد . در دانشگاه های کشورمان رشته های روانشناسی ، علوم تربیتی ، مشاوره و راهنمایی تاسیس شده و علاوه بر آن برخی از واحدهای درسی مانند سنجش و اندازه گیری ، ارزشیابی آموزشی ، روان سنجی و کاربرد آزمونهای روانی در برنامه های آموزشی این رشته ها گنجانیده شده است .

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد